جدول جو
جدول جو

معنی چراغ روز - جستجوی لغت در جدول جو

چراغ روز
چراغ کم نور و بی فروغ
کنایه از آفتاب، طاس زر، چتر زرّین، طاووس مشرق خرام، چتر زر، چتر روز، خایه زر، غزاله، چتر نور، طاووس فلک، چراغ سحر، اسطرلاب چهارم، خایه زرّین، طرف دار انجم، طاووس آتش پر، سپر آتشین، گیتی پرور
تصویری از چراغ روز
تصویر چراغ روز
فرهنگ فارسی عمید
چراغ روز
(چَ / چِ غِ)
چراغ کم نور. (آنندراج). عبارت از چراغ بی فروغ. (غیاث). کنایه از چراغ کم سو و کم نور:
خدایا سینه ای بی سوز دارم
دلی همچون چراغ روز دارم.
وحید (از آنندراج).
، آفتاب. (آنندراج ناظم الاطبا). کنایه از آفتاب. (غیاث) :
صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد
موج اشکم آسمان را حلفه هادر گوش کرد.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چراغ ساز
تصویر چراغ ساز
کسی که چراغ می سازد یا تعمیر می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاک روز
تصویر چاک روز
کنایه از سپیدۀ صبح، برای مثال کنون می گساریم تا چاک روز / چو رخشان شود تاج گیتیفروز (فردوسی - ۶/۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
(شُ تُ)
چراغ افروزنده. افروزندۀ چراغ. روشن کننده چراغ، مجازاً، بمعنی روشنی بخش:
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانانست
مباد این جمع را یارب غم از باد پریشانی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ غِ)
چراغی که به نیروی گاز روشن شود. چراغی که مادۀ مشتعل کننده آن گازهای مختلف از قبیل گاز نفت، گاز زغال سنگ یا گاز بوتان باشد
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ قُوْ وَ / وِ)
چراغی که بوسیلۀ قوه برق (باطری) روشن شود. چراغ دستی کوچکی که بوسیلۀ باطریهای کوچک روشن شود. چراغ جیبی. چراغ دستی. رجوع به چراغ دستی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ غِ)
کنایه از تجلی که بر موسی علیه السلام بر کوه طور شده بود. (آنندراج). آتش طور. روشنی که در کوه طور بر موسی نمایان شد. چراغ کلیم. رجوع به چراغ کلیم شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ غِ رَ /رُو شَ)
. چراغ فروزان. چراغ افروخته. چراغ نورانی و مشتعل. مقابل چراغ خاموش
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ رَ / رُو شَ)
جملۀ چراغ تو روشن باد، خطابی دعایی خیرگونه کسبه و تجار را شب هنگام.
- چراغ روشن بودن، کنایه است از گرم بودن بازار کسی یا چیزی. کنایه از آنکه دوست و هواخواه کسی بسیار بود یا مشتری چیزی فراوان باشد. مراد حاصل بودن و باثروت بودن. (فرهنگ نظام) :
آن لاله رخ که سوخت دل من بداغ او
روشن بود همیشه الهی چراغ او.
قاضی استرآبادی (از آنندراج).
- چراغ روشن گفتن کسی را، کلامی است که درمحل دعای خیر گویند، یعنی مراد حاصل شود. (آنندراج). گرمای بازار خواستن کسی را. پیروزمند و موفق خواستن و آرزو کردن کسی را:
از حرف نیک گردد بدخواه با تو دشمن
نتوان چراغکش را گفتن چراغ روشن.
وحید (ازآنندراج).
امشب کز آتش گل گردید باغ روشن
پروانه بلبلان را گوید: چراغ روشن.
میرفغفور لاهیجانی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چراغ قوه
تصویر چراغ قوه
چراغ دستی
فرهنگ واژه فارسی سره
چلچراغ، قندیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روشنی بخش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
راه، جاده
فرهنگ گویش مازندرانی